مردانه عهد بستم امشب اگر بیایی
یک لحظه هم ننالم از جور بی وفایی
عاشق نمیشناسد دارو به غیر یارش
گفتند و باز گشتیم پیدا نشد دوایی
بیمار اگر بنوشد داروی اشتباهی
با صد دوا نگردد از درد خود رهایی
با دیگران بگو من جز تو نمیشناسم
هر کس که دید من را زد لاف آشنایی
درمان و درد با هم داده خدای هستی
اما دوا ندارد درمان بینوایی
بیچاره آن که یارش بی مهر و بی ستم شد
چون درد بی نشان را دارو نبود جایی
گفتی قریب کافیست کوتاه کن سخن را
باشد ولی نگفتی ای بیوفا کجایی؟
ابراهیم حسنکلو
درباره این سایت